هما گویا/ سی و یک نما – سالوادور "آنتونیو باندراس" آنچنان در آب غوطه خورده که گویی قرار است یک بار دیگر غسل تعمید داده شود و در پایان میانسالی زندگی را از نو شروع کند. جای بخیههای بلندی که از گلو تا ناف او کشیده شده بیشتر به یک اثر از جراحی باز قلب شباهت دارد، اما هر چه هست این زخم هنوز کهنه نشده و قسمتی از زندگی اوست که "آلمودوار" قرار است به تصویر بکشد.
"سالوادور مالو" نویسنده و کارگردانی است که گذشتهاش را مرور میکند، گذشتهای دور در کودکی و گذشتهای نزدیک، شاید چند ماه پیشتر و کارگردان به ندرت به زمان حال میرسد. زمانی که انگار همین غوطه ور شدن در آب است و بس.
آلمودوار با فیلم "رنج و افتخار"، یکی از احساسیترین و شخصیترین فیلمهایش را ساخته و آنتونیو باندراس در نقش یک کارگردان افسرده که دقیقا عنوان فیلم به طور موجزی او را تعریف میکند، بهترین بازی عمرش را ارائه داده است.
کافی است دستی به قلم داشته باشیم، به عنوان یک نویسنده، نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و یک هنرمند که میتواند خلق کند، حتی روی بوم یا در قاب تصویر؛ آن وقت است که بارها و بارها وسوسه خواهیم شد تا زندگی خودمان را ثبت کنیم ولی بارها و بارها پشیمان خواهیم شد. آرزو داریم قصهی زندگیمان مکتوب شود و یا به تصویر کشیده شود چرا که برای هر کسی، زندگیاش جذابترینِ قصههاست و ما قهرمان آن. اما پشیمان میشویم چرا که جرات روایت مهمترین بخش احساسات و اتفاقهای زندگیمان را نداریم و به همین دلیل بیشتر اتوبیوگرافیها هم واقعی نیستند و سالوادور نویسنده و کارگردان هم در همین چالش غوطه می خورد. درست مثل غوطه خوردن در آب.
او میخواهد بخش مهمی از زندگیش را به عنوان مهمترین فیلمنامه، یا نمایشنامه خلق کند اما شهامتش را ندارد تا بگوید: "قهرمان این قصه من هستم". قصهای به نام "اعتیاد" که امضایی نخواهد داشت.
سالوادور نمیخواهد بگوید که تنها عشق زندگیاش یک مرد بوده که سه سال با او زندگی میکرده و بعد به اعتیاد روی آورده و او را ترک کرده است. او نمیخواهد بگوید که حالا خود او هم به یک معتاد فلک زده تبدیل شده است.
"درد و افتخار" پدرو آلمودوار داستان کارگردانی است که در اوج افسردگی و ناتوانی جسمی (به قول خودش: "نمی تواند بین دردهای روحی و جسمیاش تفکیکی بببیند." از حرفهش دست کشیده و حالا زندگیش را مرور میکند.
آلمادوار پسر بچهی بسیار باهوش و با استعدادی را به ما معرفی میکند که پدر کارگرش بیشتر اوقات از خانواده دور است و مادرش (پنه لوپه کروز) تنها دوست و حامی زندگی اوست. زنی که سعی میکند با تمام وجود از زشتیهای فقر، زیبایی بسازد. حتی با چند گلدان گل و تکه دوزیهای قشنگی که به آلونک آنها شکل خانهای رویایی میبخشد. (طراحی صحنهی این فیلم واقعا دیدنی و چشم نواز است).
سالوادور مجبور است در مدرسهی مذهبی درس بخواند اما نه به دلیل اعتقادات عمیق مادرش که یک کاتولیک معتقد است، بلکه به خاطر فقر و همین موضوع، اولین واکنشهای او را نسبت به مذهب و فاصلههای طبقاتی شکل داده است. اما بی آنکه بیننده، برشی از نوجوانی و جوانی او را دیده باشد، از روند فیلم میفهمد که او در مورد بروز استعداد و اثبات هوش و ذکاوتش موفق بوده است اما زندگی او دستخوش چالشهایی شده که از افتخار به درد و از شکوه به رنج و بالعکس رسیده است.
او در زندگی دو عشق بزرگ و تکرار نشدنی را از دست داده، مادرش و معشوق همجنس خودش را.
و حالا که به بیماری سختتر از کمر درد مزمن، میگرن، وزوز گوش و. و. دچار شده، از بازیگر مطرحترین فیلمش، "آلفردو" میخواهد تا به نام او و بی هیچ اشارهای به سالوادور بالاخره فیلمنامه محبوب او را زنده کند، با مونولوگهایی که به قول خودش باید بتواند در حین ادای آنها اشک نریزد چرا که بازیگر خوب، باید بتواند در لحظات حساس گریهاش را کنترل کند و این تماشاگر است که بار احساسات را به دوش میکشد. "اعتیاد" روی صحنه میرود و بار دیگر زندگی سالوادور را به چالش میکشد و به گذشتهاش پیوند میخورد، درست در زمانی که او قدرت بلعیدن را از دست داده و پزشکان، سلامتیاش را در خطر میبینند.
روز گذشته، فیلم "درد و افتخار" ساخته ی پدرو آلمادور روز گذشته به عنوان نماینده کشور اسپانیا به اسکار 2020 معرفی شد.
پیش از این نیز آنتونیو باندراس برای بازی در این فیلم نخل طلای کن را دریافت کرده بود.
درباره این سایت